×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

azim tanha

sathe eshgh

× soozandan be che manist ya pool
×

آدرس وبلاگ من

azim-tanha.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/khashmeshab

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

انتقال دانش پزشكي هنديان به عالم اسلام

انتقال دانش پزشكي هنديان به عالم اسلام

 

هند، يكي از كانون هاي درخشان علم و تمدن و طب هندي يكي از شاخه هاي علمي ريشه دار جهان باستان بوده است. اين دانش، با آموزه هاي ديني هنديان باستان و در ابتدايي ترين صورت خود با جادوگري و خرافات، در پيوند بوده است. طبيعت، پوشش گياهي متنوع و بهره مندي از آن براي درمان طبيعي و گياهي دردها و نيز آميختگي گونه هاي ابتدايي طبابت با مسائل روحي و ديني باعث شد كه طب هندي در شكل هاي مختلفي از جادوگري، روح درماني، طب سوزني و طب گياهي بروز كند. اين گونه هاي متعدد از طبابت در آن دوره تأثير بسياري بر جاي گذاشت؛ روش هاي طبي هنديان مورد توجه مراكز علمي كهن، از جمله ايران باستان قرار گرفت؛ ميراث طبي هنديان، مخصوصاً از عصر خسرو انوشيروان، در كانون هاي علمي نظير جندي شاپور رواج يافت و با ساير مكتب هاي طبي ايراني، يوناني و بابلي تركيب شد و پس از ظهور اسلام و فتح سرزمين ها و مراكز علمي به دست مسلمانان، اين ميراث علمي به جهان اسلام انتقال يافت. نويسنده در اين مقاله تلاش كرده است تا جايگاه دانش طبي هنديان و نقش اطباي آن ديار را در توسعة نفوذ دانش پزشكي هندي در جهان اسلام، بويژه در دربار خلافت عباسي، نشان دهد.

 

نويسنده: روح الله  بهرامى

منبع: فصلنامه - تاريخ اسلام - 1385 - شماره 25، بهار - تاريخ شمسی نشر 00/2/1385

 

از روزگاران قديم، هنديان، علم طب را با انواع خرافه ها و مسائل ماورايي درهم آميخته بودند و نخستين دانش‌هاي ايشان با عناصر اساطيري و مذهبي امتزاج داشت. آنان بيماري را نشانه خشم خداوند و علت آن را از حيوانات پنهان مي‌دانسته‌اند؛ در زمان شيوع بيماري‌هاي مهلك، مثل طاعون و وبا، براي بخشش، به خداوند پناه مي‌آورده‌اند. از همين رو، طب هندي همواره با دعا‌ها، وردها و انواع طلسم‌ها همراه بوده است و برهمنان هندي، در نقش واسطه‌هاي نجات بخش، با اوراد و ادعيه‌ مختلف براي مردم و خود خواستار شفا مي‌شده‌اند. [1]
البته در طب هندي همپاي اوراد و ادعيه، استعمال گياهي نيز متداول شد و به تدريج، طبابت، استعمال دارو، جراحي و زخم‌بندي رواج يافت. از اين رو، از هندوستان همواره به عنوان يكي از نخستين كانون‌هاي ظهور دانش پزشكي ياد شده است. ابن ابي آصيبعه در تاريخ الاطبا، هندوستان را يكي از سرچشمه‌هاي دانش طب مي‌داند و در فصل �كيفية وجود صناعة الطب و أول حدوثها� بيان مي‌كند:
�ذكر كثير من القدما أن الطب ظهر في ثلاث جزائر في وسط الاقليم الرابع أحداها تسمي دودس و الثانيه قسمي قنيدس، و الثالثه تسمي قو، و من هذه كان أبقراط. و بعضهم يري أن المستخرج لهاي الكلدانيون. و بعضهم يقول أن المستخرج لهاي السحرة من اهل اليمن و بعضهم يقول بل الحرة من بابل او السحرة من فارس. و بعضهم أن المستخرج لها الهند... �[2]
در هندوستان از قديم الايام بيمارستان‌هايي تأسيس شده به طوري كه برخي از مورخان تاريخ طب، قدمت آنها را به قرن ششم قبل از ميلاد مسيح رسانده‌اند و آورده‌اند كه براساس ادبيات هند، بودا در قرن ششم قبل از ميلاد مسيح، براي هر ده قريه يك طبيب تعيين و براي ضعفا، بيچارگان و افراد فلج، بيمارستان تأسيس كرده است. [3] فرزند بودا نيز براي زنان بيمار آبستن، بيمارستان‌هايي ساخته است. رعايت نظافت، دادن خوراك به بيماران و دقت در امور بهداشتي و نظافتي، از اصول و برنامه‌هاي اين بيمارستان‌ها بوده است. ايران به عنوان همسايه هندوستان، علاوه بر روابط حسنه اي كه از دوران‌هاي كهن با اين كشور داشت، به لحاظ مناسبات علمي، به خصوص جذب عناصر طب هندي، نقش مهمي داشته است. پس از رواج اسلام در ايران، ايرانيان اين دانش را به عالم اسلام منتقل كردند.
دقت در آثار مذهبي هنديان به خوبي نشان مي‌دهد كه علم طب در آن سرزمين، از بسياري از مراكز تمدني ديگر، كهن‌تر است. در آثاري نظير
Vid-Veda در زبان سانسكريت به معناي دانش است ـ مرض را خشم يزدان مي‌دانسته‌اند و برهمنان ـ همان طور كه گفته شد ـ پزشكان الهي محسوب مي‌شده‌اند. از اين رو، روحانيون، نخستين طبيبان هندي بوده‌اند، هندي‌ها در 1600 سال پيش از ميلاد مسيح، طب را علمي خدايي مي‌دانسته‌اند. آنان، اصول و ضوابط تعليم و تربيت و شئون اخلاقي خاصي براي اطباي معالج لحاظ كرده بودند و سوگندنامه‌اي شبيه سوگند نامه بقراط داشته‌اند. برخي از اين اصول عبارت بودند از:
1. نظافت و پاكيزگي؛
2. ملايمت، مهرباني و ملاطفت؛
3. پرهيز از معاشرت و شوخي بسيار با زنان؛
4. شرط صلاحيت اخلاقي براي طبيب؛
5. حوصله؛
6. برآوردن نياز‌هاي بيمار و مراقبت از او با دستورهايي كه به ملازمان و پرستاران خود مي‌دهد.
در واقع، چهار ركن اساسي �طبابت� عبارت است از: طبيب، مريض، درمان و ملازم (پرستار). هنديان قديم براي پرستاران و ملازمان اطباي خود، اصول و ضوابطي، نظير معرفت و علم به طرز تهيه دارو و تركيب آنها، پاكي روح، پاكي چشم و فداكاري را لازمه پرستاري دانسته‌اند. [4] به لحاظ رعايت بهداشت و درمان نيز اولين نشانه‌هاي توجه جدي به اين امور در طب هندي ديده مي‌شود.
از اين رو بسياري از مورخان و مؤلفان تاريخ علم طب، هندوستان را يكي از سرچشمه‌هاي اصلي ظهور دانش طب و داروشناسي دانسته‌اند. ابن ابي اُصيبعه از مسافرت و ارتباط اسقلبيوس، باني دانش پزشكي، و استادش، هرمس، به سرزمين هند و فارس خبر مي‌دهد. [5]
جورج سارتن، افكار مربوط به هواي موجود در كتاب نفس پزشك بقراطي را با افكار مشابه آن در ادبيات قديم سانسكريتي كه به وسيله ژان فيليوزات
Jeanfilliozat صورت گرفته، تأييد مي‌كند و مي‌گويد كه [وي] متون مربوط به اين موضوع رااز آثار حكيمان هندي، چون چركه (caraka)، بهله (Bhela) و سوسروته (susruta)، ترجمه و شرح كرده است. در اين متن‌ها نظرية هندي دربارة خاصيت و فضيلت هوا در تمام طبيعت و در اجسام زنده بيان شده است. البته، علي‌رغم شباهت‌هاي اين ديدگاه‌ها، اختلاف‌هايي نيز در ميان‌ آنها وجود‌ دارد. با وجود شباهت‌ روايات هندي و يوناني، به احتمال بسيار، اين طرز تفكر در هر يك از دو سرزمين، مستقل از يك‌ديگر و تنها از طريق مشاهده و تجربه به دست‌ آمده كه اين امر ناشي از مطالعه و مداقه هندي‌ها در امور طبيعت، هواها، بادها و سرزمين‌هاست.
بسياري از لغت‌هاي طبي، ريشه در زبان‌هاي هند و اروپايي، به خصوص سانسكريت دارند. طب اخلاطي، يكي از نظريه‌هاي رايج در هندوستان به شمار مي‌رفته[6] و حتي برخي از مورخان تاريخ طب بر اين عقيده‌اند كه يونانيان، اين‌ نظريه را از بيگانگان گرفته‌اند، اين نظريه، در ايران قديم و هندوستان ريشه‌اي بسيار كهن داشته و متداول بوده است. [7]

طب هندي در مكتب جندي شاپور
هندوستان همواره يكي از صادر‌كنندگان ادويه طبي، به ساير حوزه‌ها، اعم از كشور‌هاي هم‌جوار يا دوردست بوده است؛ بسياري از آثار فكري هندي‌ها در طب، از طريق مراكز مختلف به صورت مستقيم و غير مستقيم بر دانش طبابت و داروسازي دوره قديم تأثير گذاشت؛ ايران، مصر، بابل و يونان از مراكز عمده جذب اين دانش بوده‌اند. طب هندي همواره با الهيات آميخته بوده است و طبيبان هند باستان، عمدتاً از ميان معبدها و رهبران مذهبي برخاسته‌اند. طب ‌هندي از راه‌هاي فوق الذكر در قرون بعدي تأثير بسياري بر طب اسلام بر جاي نهاد، مخصوصاً از طريق مكتب پزشكي ايران، بسياري از آثار و روش‌هاي طبابت و داروشناسي هنديان به جهان اسلام منتقل شد. [8] طب ايراني و هندي پيوندهاي ديرينه‌اي با هم داشته‌اند و علاوه بر قرابت نژادي، هندوستان و ايرانيان داراي تجربه‌هاي واحد ابتدايي در زمينه طبابت بوده‌اند. پس از جدايي دو شاخه نژاد هند و ايراني، ارتباطات اين دو گروه نژادي هم چنان محفوظ ماند. در اسطوره‌هاي ايرانيان آمده است كه نخستين پزشكي كه به درمان مي‌پرداخته تريته (
Thrita)، پدر گرشاسپ، بوده كه روش او علاوه بر هند، در ايران نيز به كار گرفته مي‌شده است. [9] اين ارتباط علمي و فرهنگي، از دورة كهن تا عصر درخشان خسرو انوشيروان، به خصوص در شاخة طب تداوم يافت و در اين دوران به اوج خود رسيد. با ظهور تناقض‌ها و تعصب‌هاي فكري و مذهبي در ميان فرقه‌هاي مسيحي ساكن در نواحي تحت تسلط روم شرقي (بيزانس) در ساحل شرقي مديترانه، جنوب آسياي صغير و شمال سوريه، مدارس علمي و فلسفي اين مناطق تعطيل شدند و بسياري از نسطوريان از مدرسه �ادسا� يا �الرها�، از شهرهاي قديم شمال سوريه و جنوب آسياي صغير كه در كنار رودخانه فرات واقع گرديده‌ بود، رانده شدند و به قلمرو‌ ايران پناه آوردند. خسرو انوشيروان، پادشاه دانش دوست و انديشمند ايراني، از اين فرصت سود جست[10] و استقبال گرمي از علما، اطبا و فيلسوفان فراري به عمل آورد و با تكريم آنها، پشتيبان حكما و فلاسفة مكتب افلاطوني جديد شد. وي، مدرسه‌اي در شهر جندي شاپور تأسيس كرد كه به مركز ثقلي براي علما و دانشمندان فراري تبديل شد. دانش و معارف يوناني، ايراني و هندي در اين مكان و برخي از مراكز ديگر تحت سلطه ساسانيان، درهم آميختند و بارور شدند. از اين رو، جندي شاپور واسطه انتقال بسياري از معارف دوره باستان، به خصوص در سه شاخه طب، نجوم، حساب و فلسفه، به دنياي اسلام شد.
در واقع، طب ايران در عصر ساسانيان و در مكتب جندي شاپور، تلفيقي از سه مكتب طبي ذيل بود:
1. مكتب طب هندي؛
2. مكتب طب ايراني؛
3. مكتب طب يوناني.
طب هندي، به خصوص از عصر انوشيروان در ميان ايرانيان نفوذ عمده‌اي پيدا كرد، لذا آراء و نظريه‌هاي طبي هنديان در جندي شاپور جايگاه و مقام ويژه‌اي يافت و طبيبان بزرگ مكتب جندي شاپور را اعم از ايراني، يوناني و سرياني، تحت تأثير خود قرار داد. [11] و اطباي بزرگ ايراني، چون برزويه طبيب و ديگران از آن سود جستند. [12] در كليله و دمنه بهرامشاهي باب برزويه هند، به برخي از اين نظريه‌ها در طب هندي اشاره شده است:
�چون از لذات دنيا با چندان وخامت عاقبت آرام نمي‌باشد، هر آينه تلخي اندك كه شيريني بسيار ثمر دهد از شيريني اندك كزو تلخي بسيار زايد و اگر كسي را گويند صد سال دائم در عذاب روزگار بايد گذاشت چنانكه روزي ده بار اعضاي تو از هم جدا مي‌كنند و به قرار اصل و تركيب معهود باز مي‌برند، تا نجات ابد يابي، بايد آن رنج اختيار كند و اين مدت به اميد نعمت جاويد بر وي كم از ساعت گذرد، پس اگر روزي صبر بايد كرد در رنج عبادت و بند شريعت، عاقل از آن چگونه سرباز زند و آن را ظفري بزرگ و كاري دشوار شمرد و ببايد شناخت كه اطراف عالم، پربلا و عذاب است و آدمي از آن روز كه در رحم نطفه گردد تا آخر عمر يك لحظه از آن آفت نرهد كه در كتب طبي چنين يافته مي‌شود كه آبي كه اصل آفرينش فرزند آدم است چون به رحم بپيوندد و به آن زن بياميزد، تيره و غليظ شود باز پيدا آيد و آن را در حركت آرد تا همچون آب پنير گردد پس ماست شود آنگاه اعضاء قسمت پذيرد و روي پسر سوي پشت مادر باشد و روي دختر سوي شكم مادر و دستها بر پيشاني و زنخ بر زانو و اطراف چنان فراهم و منقبض كه گويي در صره (به ضم صاد و فتح و تشديد راء، كيسة چرمين است) بستستي و نفس به حيلت مي‌زند، زبر آن گرمي و گراني شكم مادر و زير او انواع تاريك و تنگي، چنانكه به شرح آن حاجت نباشد و چون مدت و رنگ او سپري شود و هنگام وضع حمل و تولد فرزند باشد، بادي بر رحم مسلط شود و قوت حركت در فرزند پيدا آيد تا سر سوي مخرج گرداند و از تنگي مخرج آن رنج بيند كه در هيچ شكنجه آن صورت نتوان كرد و چون به زمين آيد اگر دستي نرم به روي نهند يا نسيمي خنك بر وي وزد، درد آن با پوست باز كردن برابر باشد در حق بزرگان و آنگاه به انواع بلا مبتلي گردد، در حال گرسنگي طعام و در تشنگي آب نتواند خواست و بستن و گشادن و تنگي گهواره را خود نهايت نيست و چون ايام رضاع (شيرخوارگي) به آخر رسيد مشقت تعلم و تأدب و محنت‌دارو، پرهيز و مضرت درد و بيماري افتد و پس از بلوغ، غم مال و فرزند و اندوه و خطر و شره كسب در ميان آيد و با اين همه چهار دشمن متضاد از طبايع با وي همراه بلكه همخواب و حوادث و آفات و عوارض چون مار و كژدم و سباع و گرما و سرما و باد و باران و هدم (خراب و ويران كردن) و فتك (به فتح اول و سكون دوم ناگاه گرفتن) و صواعق در كمين و عجز و پيري و ضعف اگر بدان منزلت بتواند رسيد خود بر همه راجح و با اين همه رنج
قصد خصمان و بدسگالي دشمنان بر اثر آن‌ها خودگير كه اين معاني هيچ نيستي و با او شرايط و عهود در فتستي كه به سلامت بخواهد زيست، فكرت آن ساعت كه ميعاد اهل اجل فراز آيد و فرزندان و اهل نزديكان را بدرود بايد كرد و شربت‌هاي تلخ كه آن روزگار تجرع افتد واجب كند كه محبت دنيا را بر دلها سرد كند و هيچ خردمند تضييع عمر در طلب آن جائز نشمرد چه بزرگ غبني (زيان و خسارت در خريد و فروش) و عظيم عيبي باشد، باقي را به فاني و دائم را به زائل فروختي و جان پاك را فداي تن نجس داشتن، خاصه در اين روزگار تيره كه خيرات بر اطلاق روي به تراجع نهاده است و همت مردمان از تقديم حسنات قاصر گشته با آنچه ملك عادل انوشيروان بن قباد را... � [13]
به طور كلي، طب هندي در چند شاخه مهم خود، چون طب روان‌شناسانه و ديني، طب سوزني، [14] طب گياهي و گياه درماني در جندي شاپور مسلط بوده چنان كه آثار اين گونه طب كه اغلب در هند متداول بوده از اين راه به دوره اسلامي انتقال يافته است.
آثار هندي، در جندي شاپور خصوصا در طب و داروسازي، به زبان ايراني درآمد. كليله و دمنه از جمله يادگارهاي ترجمه در اين عصر است. ابن نديم از ترجمه كتاب هندي السيرك در اين عهد ياد مي‌كند و مي‌گويد: اين كتاب، دربارة طب هندي بوده كه از زبان پهلوي به زبان عربي ترجمه شده است. خسرو، برزويه طبيب را براي آوردن آثار هندي، مخصوصا در زمينة طب، به هندوستان اعزام كرده كه شرح و تفصيل سير و سياحت برزويه در هندوستان و انتقال آثار هندي در كتاب‌هاي مختلف، به ويژه در مقدمة كتاب كليله و دمنه، ترجمة ابن مقفع، آمده است. [15]
جمعي از اطباي هندي نيز در اين زمان، به دربار خسرو انوشيروان آمدند و در انجمن‌هاي علمي و نيز مباحثه‌ها و مناظره‌هايي كه در عهد خسرو انوشيروان تشكيل مي‌شد، شركت مي‌كردند. [16] علاوه بر اين، آثار طبي هند از طريق مصر نيز به جهان اسلام انتقال يافت. قفطي، دربارة يحيي نحوي اسكندراني در روزگار عمروعاص، فاتح مصر، داستاني نقل مي‌كند كه گرچه محققان و مورخان، با دلايل متعدد نقلي و عقلي آن را رد كرده و حكايت سوزاندن كتاب‌هاي علمي و فلسفي را قصه‌اي ساخته و پرداخته شده در دوره‌هاي بعدي دانسته‌اند، اما نقل داستان �زميره�، از ياران بطلميوس فيلادلفوس كه اقدام به جمع‌آوري كتاب‌هاي علمي، طبي و فلسفي سرزمين‌هاي مختلف، مانند هندوستان كرده[17]، واقعيتي تاريخي است كه نشان دهندة انتقال دانش طبي هنديان به مصر و از آن جا به يونان و سپس به حوزة تمدن اسلامي مي‌باشد. خود اعراب نيز، هم در روابط تجاري و هم از طريق ارتباط با حوزة علمي ايران، به خصوص مكتب جندي شاپور، در انتقال طب هندي به جهان اسلام مؤثر بوده‌اند.
از جمله اطباي عرب كه در مراكز علمي ايران تحصيل مي‌كرده‌اند، حارث بن كلده ثقفي و احتمالاً نضربن حارث بوده‌اند. اين دو در عهد درخشش مركز علمي جندي‌شاپور در اين مكتب علم طب آموخته‌اند و قطعاً در اين حوزه با اطبا و دانشمندان هندي كه در جندي شاپور فعاليت گسترده‌اي داشته‌اند، آشنا بوده‌اند؛ لذا طب ساده و گياهي هنديان، مي‌توانست توجه ايشان را جلب كند، مخصوصا هنگامي كه بدانيم ميان طب هندي و طب آغازين اسلام، در اثر توصيه‌هاي حضرت نبي (ص) درباب بهداشت و طبابت، قرابت خاصي وجود داشته است.
در همان دورة صدر اسلام، حارث بن كلده، شاگرد مكتب جندي شاپور كه به دربار كسري نيز راه يافته بود به عربستان بازگشته بود. او و پسرش، نضر بن حارث، در انتشار علم طبابت و درمان بيماران در عربستان اقداماتي كرده‌اند. [18] توصيه حارث بن كلده به معاويه درباب سلامتي نشان دهندة تأثير طب رياضت طلبانة هنديان و آثار آن در افكار اين طبيب عرب است. قفطي در تاريخ الحكماء نقل كرده است: �ابوعمرو� آورده كه حارث بن كلده، در اول اسلام فوت شد و اسلام او به صحت نپيوست. [وي] گويد: امر كرد رسول‌الله صلي الله عليه و آله �سعدبن ابي وقاص� را كه نزد �حارث� رود و استعلاج نمايد از وي درباب مرضي كه او را طاري شده بود و اين حديث دلالت مي‌كند بر آن كه جايز است مشاوره با اهل كفر در طب اگر از اهل آن باشد و حارث بن كلده عودنوازي كردي و آن را نيز در �فارس� آموخته بود و تا زمان �معاويه� زندگاني كرد. معاويه از وي پرسيد كه چيست طب يا حارث؟ در جواب گفت: ازم يا معاويه! مراد از ازم جوع است و كنايت است از كم خوردن. [19]
علاقة هندوان به طب گياهي و سنتي باعث شد كه حتي هندوان مسلمان آن چه كه در اسلام دربارة بهداشت و طبابت به سبك قديمي بيان شده و به �طب النبي� معروف است از سنن و احاديث استخراج و به انضمام مختصر قانونچه ابن سينا در اوان تحصيل علم پزشكي، مطالعه كنند. [20] طب هندي از اين لحاظ در داروسازي اسلامي نقش مؤثري ايفا كرده است. در هند قديم به دليل برخورداري از نعمت فراوان گياهي و تنوع آن، از بسياري انواع گياهان دارويي، استفاده مي‌شده است. معروف است كه هنديان براي رفع امراض و دفع سموم مختلف، 107 نوع گياه دارويي مي‌شناخته‌اند. [21] طب گياهي و سوزني هند هم از طريق ايران، و هم به طور مستقيم، بر طب اسلامي تأثير مهمي گذاشته است.

انتقال طب هندي به عالم اسلامي
تمام اطلاعات و علوم هندي كه از قديم به ايران راه يافته بود در مراكز علمي و فرهنگي عصر خسرو منسجم و نمودار شد، به خصوص طب هندي در مركز علمي جندي شاپور و بيمارستان معروف آن متمركز شده بود. اطلاعات زيادي دربارة گياهان دارويي مفيد هنديان در اين مركز جمع‌آوري شده بود و تدريس طب هندي يكي از دروس رايج علمي آن مكتب بوده است. آثار طبي هنديان از سانسكريت به پهلوي ترجمه شد. احتمالاً در كنار ساير زبان‌هاي رايج در جندي شاپور، نظير سرياني، يوناني و فارسي، زبان سانسكريت نيز نفوذ درخور توجهي داشته است. دليل اين مطلب، وجود آثار هندي يا ترجمة آنها به زبان فارسي و عربي در قرن‌هاي بعدي است.
عالمان هندي با حضور در مجالس خسرو، ديدگاه‌هاي جالبي درباب سلامت تن ارائه داده‌اند؛ رابطة ميان تن و روان از جمله آراي در خور توجه اطباي هندي بوده است. چنان كه يكي از اطباي هند در مجلس انوشيروان در پاسخ به سؤال خسرو دربارة بزرگ‌ترين مصيبتي كه انسان به آن دچار مي‌شود، گفته است: �بيماري‌هاي جسمي كه با دردهاي روحي ضميمه‌باشد، بزرگترين بدبختي و مصيبتي است كه انسان به آن دچار مي‌شود. � اين پاسخ به نحوي بيانگر تفكر اطباي هندي در درك ارتباط عميق ميان جسم و روح است و پيوند امراض روحي و جسمي را با يك‌ديگر در انديشة هندوان و مكتب طب هندي نشان مي‌دهد.
ارتباط پزشكان هندي، حتي پس از تصرف مراكز علمي و فرهنگي ايرانيان به دست اعراب قطع نشد، بلكه با فتح اين سرزمين و حتي فتح قسمت‌هايي از سرزمين سند و هند، اطبا و علماي هندي هنوز با مراكز علمي ايران ارتباط داشتند و با شروع نهضت ترجمه و توجه خلفا، اميران و بزرگان بني عباس به علم، به ويژه طب، نجوم و حساب، علماي هندي نيز با مراكز علمي و فكري جهان اسلام ارتباط يافتند. يكي از اطباي هندي جندي شاپور، كنكه يا منكه هندي بوده است. وي كه از هندوستان به ايران آمده و ظاهراً چند كتاب را نيز از سانسكريت به پهلوي ترجمه كرده بود، مدتي را نيز در جندي شاپور اقامت گزيد. اين دانشمند هندي آثار و كتاب‌هايي نيز با خود آورده بود. آثار وي بعدها از زبان پهلوي و سانسكريت به عربي ترجمه شد. عالمان هندي ديگري در ايران و مراكز علمي آن بودند كه به تشويق وزرا و خاندان برمكي و ديگر خاندان‌هاي فرهنگ دوست ايراني، در ترجمه و ترويج علوم هندي در جهان اسلام، نقش مهمي ايفا كردند كه ذيلاً به چگونگي ارتباط آنها با اسلام و ترجمه‌هايي كه از آثار طبي انجام دادند، اشاره مي‌كنيم.
در دربار خلافت عباسيان، علاوه بر توجه به طب ايراني، يوناني و سرياني، روش‌هاي طبابت هندي نيز متداول بود وعلاوه بر استفاده از دانش اطباي يوناني و سرياني، پزشكان ايراني مستقر در كانون‌هاي علمي، چون جندي‌شاپور، از خدمات اطباي هندي نيز بهره‌مند مي‌شدند و معارف طبي هنديان نيز از طريق كتاب‌هايي كه به زبان پهلوي و فارسي درآمده بود و يا مسلمانان، آنها را مستقيماً از آثار قديم طب هندي، به عربي ترجمه كرده بودند، به جهان اسلام انتقال يافت. مسلمانان و پزشكان دورة خلافت عباسي، از آثار هنديان در علم طب، نظير كتاب سموم از شاناق، كتاب عاقير، كتاب سسرد، و كتاب علاجات الحبالي، كتاب السكر و كتابي بنام التوهم في الارض و... كه از آثار مهم طب هندي بودند، استفاده بسياري كردند. [22]
مسلمانان، از طريق برخي از پزشكان هندي بيمارستان جندي شاپور، با آثار طبي هنديان آشنا شدند. اصول و تعاليم طب هندي و معالجة بيماران بر اساس آن روش‌ها از عصر ساساني در آن جا آغاز شده بود و اطباي هندي به طبابت اشتغال داشتند. زماني كه خلفاي عباسي براي علاج بيماري به طب روي آوردند، براي به خدمت گرفتن اطباي هندي همانند ديگر اطباي ايراني، سرياني و نصراني علاقه‌مند شدند. لذا در مواردي كه پزشكان ايراني و سرياني قادر به درمان بيماري‌ها و دردهاي آنان نبودند، از پزشكان هندي مي‌خواستند تا با به كارگيري روش‌هاي درماني متفاوت، براي بهبودي آنها تلاش كنند.
كنكه، سنگ‌هال و شاناك از پزشكان بنام هندي بودند كه روش‌هاي درمان آنها در دربار خلفاي عباسي بسيار در خور توجه بود. آنان، علاوه بر درمان بيماران، به تدوين آثار علمي در طب اقدام نمودند و برخي از آثار هندي را به عربي ترجمه كردند. [23]
پزشكان مسلمان، آثار و ترجمه‌هاي طب هندي، به ويژه كتاب‌هايي كه درباب گياه‌شناسي، داروهاي گياهي، داروشناسي و بيماري‌هاي مختلف بود، مطالعه مي‌كردند. گياه‌شناسان بزرگ مسلمان، نظير ابن جلجل، با آثار داروشناسي هنديان آشنا بوده‌اند و طبيبان مسلمان، اغلب از طريق هنديان اين دانش را به كار بستند و از انواع گياهان براي درمان بيماري‌هاي مختلف استفاده كردند. اكثر گياهاني كه كاربرد درماني داشت، از هندوستان وارد مي‌شد و طبيباني كه داروهاي گياهي تجويز مي‌كردند به گياه‌شناسي و دارو‌سازي گياهي پرداختند و دستور مي‌دادند تا اين گياهان از هند جمع‌آوري شود تا با آنها داروهاي مورد نياز بيماران خود را بسازند.
خاندان برمكي در تشويق و ترويج علم پزشكي هنديان همت زيادي به خرج دادند. يحيي ابن خالد برمكي از جمله كساني بود كه دستور داد پزشكان و داروسازان مسلمان، كتاب‌هايي درباب داروشناسي و داروهاي گياهي از زبان‌هاي سانسكريت، يوناني و فارسي به عربي ترجمه كنند. [24]
بعد‌ها اين علم در اسلام توسعه درخشاني پيدا كرد و طبيبان، داروسازان و گياه شناساني، هم چون ابن بيطار، ابن جلجل، ابوحنفيه دينوري، ابن سوري و... علم نبات شناسي را به اوج خود رساندند. [25]
برمكيان ضمن تشويق و ترغيب اطباي هندي براي آمدن به بغداد، به تقويت پزشكي هندي در مقابل طب مسيحي و يوناني پرداختند. [26] آنان در بغداد بيمارستاني داير كردند كه در آن به اطباي هندي توجه زيادي مي‌شد و طب داروسازي هندي متداول بود. علاقة خاندان برمكي گاهي چنان بود كه عيناً به حمايت از نظر پزشكان هندي مي‌پرداختند؛ بر اين اساس، خاندان برمكي، ابن دهن، پزشك معروف هندي را به رياست بيمارستان خود در بغداد انتخاب كردند. ابن دهن كه از نابغه‌هاي علم پزشكي به شمار مي‌رفت، به زبان‌هاي فارسي، عربي و سانسكريت تسلط داشت و آثاري از زبان سانسكريت به عربي ترجمه كرد. [27]

پزشكان هندي در دربار خلافت عباسي
بر اساس آن چه در كتاب ابن نديم، طبقات الاطباي ابن ابي اُصيبعه و تاريخ الحكماي قفطي نقل شده، اطباي هندي به دربار خلافت عباسي رفت و آمد مي‌كردند و گاه از منزلت والايي نيز برخوردار بوده‌اند، برخي از پزشكان معروف آنها عبارت بودند از:
1ـ منكة الهندي: از دانشمندان بنام هند در علم طب، فلسفه و... بوده و به سه زبان عربي، فارسي و هندي تسلط داشته است. منكه در دورة خلافت هارون الرشيد و تحت حمايت برمكيان به عراق آمد و در دربار خلافت مقام و منزلت خاصي پيدا كرد. وي، آثاري از زبان هندي (سانسكريت) به فارسي و عربي ترجمه كرده است، زماني كه هارون‌الرشيد به يك بيماري صعب العلاج دچار شد منكه خليفه را درمان كرد و به سبب اين خدمت، به دربار وي راه يافت و خليفه دستور داد تا مقرري ويژه‌اي براي وي در نظر بگيرند. ابن ابي أصيبعه دربارة اين واقعه آورده است: �و نقلت من كتاب �اخبار هارون‌الرشيد� ان الرشيد اعقل علة صعبة فعالجه الاطباء فلم يجد من علته افاقة. فقال له أبو عمرالاهجمي بالهند طبيب يقال له منكه و هو أحد عبادهم و فلاسفتهم، فلو بعث اليه أميرالمؤمنين فلعل أن الشفاء علي يده. قال فوجه الرشيد من حمله و وصله بصلة تعينه علي سفره، فقدم و عالج الرشيد فبرأ من علة رزقاً واسعاً و أموالاً كافية�[28]
منكة داراي آثار بسياري اعم از تاليف و ترجمه مي‌باشد. از جمله آثاري كه وي از سانسكريت به فارسي ترجمه كرد، كتاب معروف شانقا (شاناك)؛ پزشك، گياه‌شناس و داروساز معروف هندي است. اين كتاب كه به نام سموم و پنج مقاله معروف است، دربارة انواع زهرها و پادزهرها مي‌باشد. اين كتاب بعد‌ها از فارسي به عربي ترجمه شد. يك بار، ابوحاتم رازي به دستور يحيي ابن خالد برمكي و بار ديگر، عباس بن سعيد جوهري، غلام مأمون، به دستور صاحبش، اين كتاب را به عربي ترجمه كردند. [29]
منكه در شناخت گياهان و خواص دارويي آنها براي رفع مرض‌هاي گوناگون مهارت بسيار داشته و در ترويج اين علم در ميان اطباي مسلمان، نقش بسيار مؤثري ايفا كرده است.
2- شاناق: از طبيبان مشهور هندي بوده كه تجربه‌هاي بسياري داشته و افراد زيادي را معالجه كرده است. وي در حكمت، نجوم و... نيز تبحر داشته است. شاناق، در علم سموم و پادزهرها متخصص بوده و كتابش، معروف به پنج مقاله، به سموم اختصاص يافته است كه شناخته‌ترين اثر در ميان اطباي مسلمان بوده است، شاناق، احتمالاً به دربار خلافت عباسي نيامده، زيرا وي از پيشگامان اطباي هندي بوده است، ولي آثار و كتاب‌هاي وي در مكتب جندي شاپور به فارسي ترجمه شده‌اند و اطباي مسلمان از آنها استفاده مي‌كرده‌اند. برخي از آثار مشهور اين طبيب هندي عبارتند از:
الف) كتاب السموم كه پنج مقاله است؛
ب) كتاب منتحل الجوهر؛
ج) كتاب في علم النجوم.
3ـ سنجهل (صنجهل): از ديگر اطباي معروف هند بوده كه برخي از آثارش به فارسي يا عربي ترجمه شده و مورد استفادة مسلمانان قرار گرفته است. وي، علاوه بر طب، در علم نجوم نيز تبحر داشته است. [30]
4ـ كنكه: از جمله حكيمان و طبيبان معروف هندي به شمار مي‌رود كه در علم نجوم نيز مهارت داشته است. ابن ابي أصيبعه دربارة وي آورده است:
�كنكه الهندي: حكيم بارع من متقدمي حكماء الهند و أكابرهم، و له نظر في صناعة الطب و قوي الأدويه و طبائع المولدات و خواص الموجودات، و كان من أعلم الناس بهيئة العالم و تركيب الأفلاك و حركات النجوم و قال أبو معشر جعفربن محمدبن عمرالبلخي في كتاب الألوف: ان كنكه هوالمقدم في علم النجوم عند جميع العلماء من الهند، في سالف الدهر�. [31]
از جمله آثار و تأليفات كنكه كه مورد توجه مسلمين قرار گرفته است مي‌توان به آثار ذيل اشاره كرد:
1. كتاب النمودار في الاعمار؛
2. كتاب أسرار المواليد؛
3. كتاب القرانات الكبير؛
4. كتاب القرانات الصغير؛
5. كتاب الطب و هو يجري مجري كناش؛
6. كتاب في التوهم؛
7. كتاب في أحداث العالم و الدور في القران.
5ـ صالح بن بهله هندي: از ديگر اطباي تواناي هند مي‌باشد كه به روش‌هاي طب هندي كاملاً تسلط داشته و حكايت‌هاي جالبي از وي دربارة اعمال و كاربست تجربيات و معالجات در كتاب‌هاي مورخان علوم اسلامي ذكر شده است. وي تحت حمايت خاندان برمكي بوده و در ايام هارون الرشيد به دليل معالجه ابراهيم بن صالح پسرعم خليفه، از منزلت و جايگاه خوبي در دربار هارون برخوردار شده است. جعفر بن يحيي برمكي در مقابل شيوه‌هاي طب رومي از وي در به كارگيري روش‌هاي طب هندي حمايت مي‌كرده است. هارون الرشيد براي معالجة ابراهيم بن صالح، به پيشنهاد جعفربن يحيي برمكي متوجه بهله شد و از وي خواست تا ابن عمش را معالجه كند. [32]
نظريه‌هاي طبي و روش‌هاي درماني وي در ميان مسلمانان تأثير فراواني به جا گذاشت و باعث در هم آميختن روش‌هاي طب هندي با روش‌هاي ايراني و رومي شد. او به خصوص طب سوزني را رواج داد. از وي آثار و تأليفاتي بر جاي نمانده، اما نظريه‌هاي وي بر طب اسلامي تأثير گذار بوده است.
القفطي در تاريخ الحكما دربارة صالح بن بهله هندي و روش وي در طبابت، اين حكايت را از عملكرد وي در حضور هارون الرشيد ذكر كرده است:
�و عجب خبر وي آن است كه �رشيد� روزي از روز‌ها هنگامي كه موايد پيش آوردند، چون طلب �جبرئيل بن بختيشوع� كه طبيب خاص خليفه بود، كرد و او حاضر نبود. بر وي خشم گرفت و او را نفرين كرد، در اين حال، �جبرئيل� حاضر شد. خليفه پرسيد كجا بودي؟ و بر عدم حضور دشنام داد. او عرض كرد كه اگر خليفه به جاي آنكه مملوك خود را عتاب مي‌فرمايد بر �ابراهيم بن صالح� ابن عم خود بگريد همانا لايقتر به مقتضاي مقام خواهد بود. خليفه برآشفت كه خبر �ابراهيم بن صالح� چيست؟ عرض كرد كه از وي به حالي مفارقت كردم كه ظن من آن است كه از وقت عشا درنگذرد كه وفات يابد! اين خبر خليفه را به جزع آورد و فرمود تا موايد برداشتند و گريستن آغاز نمودند. �جعفربن يحيي� وزير، عرض كرد كه يا اميرالمؤمنين! �جبرئيل� طبيبي است. طب او بر قوانين روم و �صالح بن بهله� در معرفت قوانين �هند� نظير �جبرئيل� است در معرفت قوانين �روم�، اگر فرمان باشد، �صالح بن بهله�را بفرستم تا ملاحظه احوال �ابراهيم� نموده خبري باز آورد. پس خليفه اذن داد و جعفر بيرون آمد. �صالح� را روانه كرد و بعد از زماني �صالح� باز آمد، �جعفر� به عرض رساند كه �صالح� رفت و اينك باز‌آمده، خليفه بفرمود تا او را آوردند. و چون خبر پرسيدند عرض كرد كه يا اميرالمؤمنين تو امام و مقتدايي! و عقد ولايات قضات، و حكام به فرمان تو مي‌شود! و آنچه تو بدان حكم فرمايي، نرسد حاكمي ديگر را كه فسخ آن نمايد! و من گواه مي‌گيرم بر نفس خويش هر كسي را كه حاضر مجلس اميرالمؤمنين است بر آنكه هر مملوك كه �صالح بن بهله� راست، همگي آزادان باشند، لوجه الله تعالي، و هر دابه كه وي را بود حبس (وقف) باشند، في‌سبيل الله و هر مال كه او را باشد، آن صدقه است بر مساكين، و هر امرأة كه او راست، مطلقه و تطليقات سه گانه البته، اگر آنكه �ابراهيم بن صالح� را امشب، يا از اين علت كه وي را عارض است، فوتي روي دهد!
�رشيد� را از شنيدن اين سخن و اين سوگند عجب آمده گفت: يا �صالح�! بر غيب قسم مي‌خوري؟
�صالح� گفت: يا اميرالمؤمنين! حاشا كه من بر آنچه از من در غيب باشد، قسم ياد كنم، ليكن غيب آن چيزي است كه بر وي دليل نباشد، و اينجا دليل بين و نشان واضح است. اين وقت، اندوه خليفه زوال پذيرفت، و خاطرش منبسط گرديد و رغبت طعام فرمود و نبيذ حاضر كردند و به شرب آن مشغول شد، اما چون (وقت عشا) درآمد ناگاه از جانب صاحب بريد، از (بغداد) مكتوبي به خدمت خليفه رسيد كه �ابراهيم بن صالح� وفات يافت.
خليفه استرجاع كرد و روي به لوم و توبيخ �جعفربن يحيي� آورد و لعنت مي‌فرستاد �هند� را و طب ايشان را و مي‌گفت: و اسوأتا چه گويند كه ابن عم من آنجا تجرع غصص موت مي‌كرده باشد و من به شرب نبيذ مشغول بوده‌ام! پس فرمود تا قدري نبيذ با آب نمك ممزوج كردند، و از آن مي‌آشاميد و قي مي‌كرد. چندان كه هر طعام و شراب كه در اين روز خورده بود، برگردانيد و چون صبح شد، متوجه خانه �ابراهيم بن صالح� گرديد. خدام آنجا خواستند كه خليفه متوجه رواقي گردد كه سريرها و مسندها و متكاها در آن بودند. اقبالي نفرمود و بر شمشير خود تكيه كرد. بايستاد و گفت: در مصيبت احبّه خوشنما نيست كه آدمي جز به فراش نشنيد بر چينيد اين مساند و متكاها را!
و بر روي فرش نشست. و از آن روز سنتي شد �بني العباس� را كه در اوقات مصايب بر روي فرش نشينند و �صالح بن بهله� در برابر �رشيد� استاده نه او و نه غير او هيچ كس به هيچ كلمه متكلم نمي‌بودند، تا آنكه رايحة مجمرها بلند گرديد. اين وقت �صالح بن بهله� آواز برآورد كه الله الله! يا اميرالمؤمنين! از آنكه حكم كني به طلاق ازدواج من. پس تزويج كننديشان را كسان، و حال آنكه حلال نباشند ايشان را. و الله الله! يا اميرالمؤمنين! از آنكه بيرون آري مرا از نعمتي كه در آنم، بي‌آنكه مرا حنثي لازم شده باشد. الله الله! يا اميرالمؤمنين! از آنكه ابن عم خود را زنده دفن نمايي! و الله كه �ابراهيم بن صالح� نمرده. اين قدر مرا رخصت فرماي، تا بروم و در وي نظري كنم.
اما از خليفه التفاتي به سخن وي ظاهر نمي‌باشد و �صالح� اين سخنان را چند بار به آواز بلند به ادا رسانيد، تا خليفه فرمان داد كه داخل شود. و چون �صالح� داخل شد. زماني برنيامده صيحه تكبير جماعت (كه بر سر ابراهيم حاضر بودند) بلند شد و �صالح� بيرون دويد تكبير گويان و گفت: يا اميرالمؤمنين! برخيز تا عجيب‌ترين امري مشاهده فرمايي!
پس �رشيد� برخاست و با جماعتي از خواص داخل شد و �صالح� سوزني كه با خود داشت، بيرون آورد، در ميان ناخن ابهام دست چپ و گوشت آن فرو برد. ديدند كه �ابراهيم� دست خود باز كشيد.
�صالح� گفت: يا اميرالمؤمنين! ميت احساس وجع مي‌كند و ديگر گفت: يا اميرالمؤمنين! خوف آن دارم كه اگر بر اين حال او را معالجه كنم و او با خويشتن آيد، پس خود را در كفن و يا رايحة حنوط ببيند دلش بترقد و آن وقت به مردن حقيقي بميرد. مصلحت آن است كه بفرمايي تا كفن از وي باز كنند. و در شستن بدن او از آثار حنوط، مبالغت نمايند. و جامه‌هاي معتاد پوشانيده در خوابگاه معتاد بخوابانند. آن وقت بر من است كه معالجت كنم او را در حضور اميرالمؤمنين، چنانكه در ساعت با اميرالمؤمنين به سخن در آيد!
�ابوسلمه� راوي اين حكايت گويد كه �رشيد� مرا فرمود تا جميع آنچه �صالح� گفت به عمل آورم، از نزع كفن و پوشاندن ثياب معهود و نقل وي به خوابگاه معتاد. بعد از اين �رشيد� روان شد در نهايت مسرور و من در خدمتش بودم، تا به بالين �ابراهيم� آمد و �صالح� بفرمود تا از خزانه قدري �كندس� و منفخه بياوردند و از آن كندس در بيني وي بدميد و به قدر سدس، ساعتي بيش برنيامد كه بدنش به حركت آمد. پس عطسه‌اي بزد و راست بنشست و چون خليفه را بر بالين خويش ديد، (در دست و پايش افتاد). خليفه سرش در كنار گرفت و گفت: از حال خود ما را خبر ده!
گفت: يا اميرالمؤمنين بيش از اين نمي‌دانم كه مرا خوابي گرفت خوابي كه هرگز بخاطر ندارم كه بدان لذت خوابي كرده باشم. اما در خواب ديدم كه سگي متوجه من است. دستي بر او افشاندم كه از خودش دور كنم. ابهام دست چپ مرا بگزيد، همچنانكه به آن گزيدن بيدار شدم و طرفه آنكه وجع آن را اكنون كه بيدارم، نيز احساس مي‌كنم و اشاره كرد به همان انگشت كه �صالح بن بهله� سوزن در آن فرو برده بود.
بالجمله �ابراهيم� بعد از اين قضيه، زماني دراز زندگاني يافت. تزويج �عباسه بنت مهدي� و حكومت �مصر� و �فلسطين�، جمله اينها، وي را بعد از اين قضيه واقع شد و عاقبت در مصر وفات يافت و قبر وي در آنجاست�. [33]
ابن عبري در كتاب مختصر الدول دربارة اين حكايت چنين آورده است: �از جمله پزشكان زمان رشيد، صالح بن بهله بوده است، كه يك روز كه براي رشيد غذا آوردند او طبق عادت منتظر بختيشوع بود كه در سر سفره حاضر شود. دستور داد او بيايد اما او را نيافتند. رشيد او را لعنت مي‌كرد و به او بد مي‌گفت همان طوري كه او داشت بد مي‌گفت بختيشوع وارد شد، رشيد پرسيد كجا بودي او خبر بدي را براي رشيد نقل كرد و چنين گفت: بهتر است اميرالمؤمنين از بد گفتن من خودداري كند و براي پسرعمويش ابراهيم ابن صالح گريه كند. رشيد موضوع مربوط به ابراهيم را پرسيد، بختيشوع گفت: هنگام نماز عشاء از نزد ابراهيم بيرون آمده است در حالي كه ابراهيم مختصر رمقي داشته و ساعت‌هاي آخر عمر خود را مي‌گذرانده است. رشيد اظهار ناراحتي كرد و دستور داد تا سفره را بردارند و گريه‌اش زياد شد و از جعفربن يحيي برمكي خواست كه آن پزشك هندي را براي ابراهيم بفرستد و نبض او را بگيرد و معاينه كند. او رفت و پس از معاينه برگشت و چنين گفت: اگر او به اين مرض بميرد تمامي زنان [من] به طور قطع و يقين سه بار مطلقه باشند، چون شب هنگام نماز عشاء رسيد قاصدي آمد و خبر درگذشت ابراهيم را به رشيد داد. رشيد شروع كرد به لعنت و نفرين فرستادن به هر چه هندي و هر چه پزشك هندي است. صالح به حضور رشيد آمد و گفت: از خدا بترسيد و او را زنده به خاك نسپاريد به خدا پسرعموي تو نمرده است. بيا تا امر عجيبي را به تو نشان بدهم، رشيد و گروهي از خواص او به همراه پزشك بر بالين ابراهيم حاضر شدند. صالح سوزني كه همراه داشت بيرون آورد و آن را زير ناخن انگشت ابهام دست چپ ابراهيم فرو برد در نتيجه ابراهيم دست خود را عقب كشيد و مجدداً به طرف بدنش دراز كرد. صالح خطاب به رشيد گفت: اي اميرالمؤمنين آيا مرده نيروي حس دارد و درد احساس مي‌كند. آنگاه مقداري از انفيه در بيني او پاشيد و حدود يك ششم ساعت صبر كرد آنگاه بدنش به حركت و اضطراب درآمد و عطسه كرد و نشست و با رشيد صحبت كرد و دست او را بوسيد. رشيد موضوع را از او پرسيد، او در جواب گفت: خوابيده بود و هيچ به ياد ندارد كه تا كنون چنين خواب خوبي كرده باشد و به اين خوبي توانسته باشد بخوابد و نيز خواب ديده است كه سگي به او حمله كرد او با دست سگ را از خود دور مي‌كند سگ انگشت ابهام دست چپش را گاز گرفته و او متوجه آن انگشت شد كه هنوز در آن احساس درد
مي‌كرد و محل سوزن را به رشيد نشان داد. ابراهيم پس از اين واقعه مدت‌ها زنده بود و حاكم مصر شد و در آنجا مرد و قبر او همانجاست. � [34]
6 ـ ابن دهن: او از اطباي معروف هند در دربار عباسيان و يكي از مترجمان آثار هندي به حساب مي‌آيد. ابن دهن از پزشكان تحت حمايت خاندان دانش پرور برمكيان بود، وي علاوه بر اين كه آثاري از طب هندي، مانند استانكرالجامع و كتاب سند ستاق (صفوة‌النجح) را از سانسكريت به عربي برگرداند، [35] به عنوان يك پزشك مبرز عمل كرد. بنا بر آن چه ابن نديم در الفهرست آورده، او مسئوليت بيمارستان بزرگ برمكيان را نيز در بغداد برعهده داشته است. [36] اين بيمارستان از جمله بيمارستان‌هاي معروف عراق بوده كه خاندان برمكي تأسيس كرده بودند. [37] و به سبب علاقه‌اي كه به فرهنگ و دانش ايراني و هندي داشتند، سعي مي‌كردند از اطباي ايراني و هندي استفاده نمايند.
7ـ جودر: طبيب و فيلسوف معروف هندي كه از طبيبان حاذق دورة خويش بوده است. وي با آثار و تأليفاتي كه از خود به جا گذارده، بر طب اسلامي تأثير گذاشته است. از جمله آثار او كه به عربي ترجمه شده، كتاب المواليد است.
از ديگر پزشكان هندي تاثير‌گذار بر طب اسلامي كه برخي نيز به دربار خلفا و مراكز اسلامي رفت و آمد مي‌كردند، عبارتند از:
8. باركهر = باريكر؛
9. راحه؛
10. صكة؛
11. انكرزنكل= قليرفل؛
12. جبهر؛
13. اندي؛
14. جاري؛
15. داهر؛
16. آنكو؛
17. سندباز؛
از اين دانشمندان كه داراي تأليف‌هايي دربارة طبابت و داروسازي اسلامي بوده‌اند، آثاري بر جاي نمانده يا مورخان اسلامي از آن ذكري به ميان نياورده‌اند و فقط به نام آنان اشاره شده است. [38]
فهرست آثار طبي هنديان كه به جهان اسلام انتقال يافت
ارتباطات نزديك ايرانيان و هنديان از زمان‌هاي قديم، به خصوص در عصر ساسانيان، باعث شد كه آثار طبي هنديان و پزشكان هندي براي مراكز علمي ايران پيش از اسلام آشنا باشد و پاره‌اي از تجربه‌ها و روش‌هاي آنها وارد ايران گردد. در دورة خسرو انوشيروان كه جندي شاپور به عنوان يك مركز علمي و طبي برجسته و بيمارستان معروفش توانست برخي از اطباي هندي را جذب كند؛ انجمن‌هاي پزشكي دربار شاهان ساساني عضويت آنان را بپذيرد و از ديدگاه‌هاي آنها در اين خصوص استفاده كند. هم چنين، آثاري از سانسكريت به فارسي ترجمه شد. ميراث جندي شاپور مسير ارتباطي مهمي بود كه زمينة انتقال دانش طبابت هنديان را به بغداد فراهم نمود. پس از آن كه ضرورت توجه به علوم بيشتر شد، اين ميراث مورد توجه خلفاي عباسي قرار گرفت و طب هندي و پزشكان هند به عنوان يكي از اجزاي اصلي مكتب پزشكي جندي شاپور به بغداد انتقال يافت. بنابراين، ترجمة آثار طبي هنديان، اغلب از دو طريق و با دو زبان صورت گرفته است: نخست، از طريق مراكز علمي ايران و زبان فارسي و دانشمندان ايراني كه به عنوان رابط ميان طب هندي با طب اسلامي و يوناني عمل كردند و جندي شاپور در رأس آن مراكز قرار داشت و دوم، از طريق ارتباط مستقيم و به وسيلة زبان سانسكريت انجام شد؛ ترجمة آثار هندي به عربي به همت پزشكان هندي يا ايرانياني كه به آن زبان مسلط بودند، صورت پذيرفت. از اين رو، آثار و تاليف‌هاي زيادي از هندي و فارسي كه هر دو انتقال دهنده دانش طب هنديان بودند، به عربي ترجمه شد. اين آثار بعدها در شكل‌گيري آراء پزشكان بزرگ اسلامي، به ويژه در طب گياهي، داروشناسي، طب سوزني و سم‌شناسي بسيار مؤثر افتاد و طب هندي در كنار ساير مكتب‌هاي بزرگ طبي، چون يوناني، رومي، ايراني و مصري در آثار دايرة المعارف نويسان بزرگ طب اسلامي، چون رازي و ابن سينا، تجلي پيدا كرد. [39]
برخي از آثار عمدة هندي كه از زبان سانسكريت يا فارسي به دنياي اسلام راه يافته و بر طب اسلامي تأثير گذار بوده‌اند، به شرح ذيل مي‌باشد:
1. رأي الهند في اجناس الحياة و سمومها؛
2. التوهم في الامراض و العلل؛
3. السكرالهند؛
4. كتاب سسرد در علم پزشكي كه به وسيلة منكه ترجمه شده است؛
5. اسماء عقاقير الهند؛ اين كتاب اثر جامعي دربارة گياهان دارويي و خواص درماني آنها بوده و منكه آن را براي اسحق بن سليمان بن علي الهاشمي، در روزگار هارون‌الرشيد به عربي ترجمه كرده است.
6. استانكر الجامع؛ اين كتاب را ابن دهن، پزشك هندي و رئيس بيمارستان برمكيان، به خواهش آنان به عربي ترجمه كرده است.
7. صفوة النجح؛ اين اثر را نيز ابن دهن به عربي برگردانده است.
8. كتاب علاجات الحبالي للهند؛ اثري دربارة بيماري‌هاي زنان و روش مداواي آنها مي‌باشد و نام مترجم آن معلوم نيست.
9. كتاب رؤسا الهند في علاجات النساء؛ اين اثر نيز كه نام مترجم آن مشخص نيست، دربارة امراض زنان و چگونگي معالجه آنها بوده است.
10. كتاب مختصر الهند في العاقير؛ كتابي است كه دربارة گياه‌شناسي و آثار دارويي آنها تاليف شده و معلوم نيست چه كسي آن را ترجمه كرده است.
11. كتاب سيرك الهندي؛ اثري در پزشكي بوده كه ابتدا ايرانيان آن را به فارسي ترجمه كردند و بعداً عبدالله بن علي آن را از فارسي به عربي ترجمه كرد.
12. كتابي در تشخيص بيماري‌هاي مختلف و طرز معالجه آنها؛ اين اثر به دستور يحيي ابن خالد برمكي از سانسكريت به عربي ترجمه شده است.
13. كتاب مااختلف فيه الروم و الهند في الحار و البارد و قوي الادويه؛ اثري دربارة اختلاف‌ نظرهاي اطباي هندي، يوناني و رومي دربارة گرمي و سردي و داروهاي گياهي شفا بخش بوده است.
علاوه بر آثار فوق، آثار ديگري نيز از هندي به عربي ترجمه شده است كه فهرست دقيقي از آنها در دست نيست[40] ابن نديم، قفطي و ابن ابي اُصيبعه، فهرست‌هاي گوناگوني از كتاب‌هاي طبي ارائه داده‌اند. براي جلوگيري از تكرار آن اسامي و اشتباه نكردن در تطبيق آنها، فهرست آثار طبي كتاب ابن نديم كه در مقايسه با فهرست‌هاي ديگر كامل‌تر بود را در ذيل مي آوريم.
ابن نديم در كتاب الفهرست، از آثار طب هندي كه به زبان عربي ترجمه شده و مورد توجه علماي طب در اسلام قرار گرفته‌اند به شرح ذيل نام مي‌برد:
1. كتاب سسرد؛
2. كتاب استانكرد؛
3. كتاب سيرك؛
4. كتاب سندستاق؛
5. كتاب مختصر للهند في العاقير؛
6. كتاب علاجات الحبالي للهند؛
7. كتاب توقشتل؛
8. كتاب رؤساء الهندية في علاجات النساء؛
9. كتاب عشر مقالات؛
10. كتاب لسكر للهند؛
11. كتاب اسماء عقاقير الهند؛
12. كتاب رأي الهند في أجناس الحيات و سمومها؛
13. كتاب التوهم في الأمراض و العلل لتوقشتل الهندي. [41]

نتيجه
سرزمين هندوستان يكي از كانون‌هاي مهم و درخشان در حوزه هاي مختلف علمي در دورة باستان بوده است و دانش پزشكي هندي يكي از شاخه‌هاي ريشه‌دار علمي آن ديار به حساب مي‌آمده كه از قديم الايام با آموزه‌هاي ديني هندوان، و در ابتدايي‌ترين صورت خود با جادوگري و خرافات پيوند داشته است. ويژگي‌هاي طبيعي، محيطي و جغرافيايي هندوستان و بهره‌مندي از پوشش طبيعي و گياهي متنوع، از همان دوره‌هاي نخست با‌عث شكل‌گيري گونه‌هايي از طب هندي شد كه به صورت‌هاي جادوگري، روح درماني، طب سوزني و طب گياهي بروز كرد. اين شكل‌هاي مختلف از طبابت در دوران باستان، از هند به ساير كانون‌هاي فكري و فرهنگي نفوذ كرده از جمله اين كانون‌ها و مراكز علمي كهن كه با هندوستان رابطه‌اي وسيع داشت، ايران زمين و بين‌النهرين بود. ميراث طبي هندي‌ها، به ويژه از دورة ساسانيان و حكومت خسرو انوشيروان به كانون‌هاي بزرگ علمي ايرانيان، از جمله مكتب جندي شاپور راه يافت و با شاخه‌ها و مكتب‌هاي طبي رايج در اين مدرسه تلفيق پيدا كرد يا بر آنها تأثير گذاشت؛ به طوري كه به خوبي مي‌توان آثار نفوذ طب هندي را بر مكاتب طبي يوناني، بابلي و ايراني بازشناخت.
با ظهور اسلام و گسترش قلمرو فتوحات اسلامي، علاوه بر بهره‌مندي مسلمانان از اين دانش، از طريق كانون‌هاي تحت نفوذ طب هندي، با فتح هند نيز آثار و انديشه‌هاي طبي هندي‌ها به دربار خلافت اسلامي راه يافت، اما انتقال ميراث طبي هنديان، به ويژه از طريق كانون‌هاي علمي ايران باستان، مخصوصاً جندي شاپور بسيار مؤثر بود.
يكي از تأثيرات جدي و پايدار مكتب جندي شاپور، انتقال اكثر دانش‌هاي دورة باستان به عالم اسلام بود. پيوند دادن شاخه‌هاي مختلف و عمده علم؛ يعني رياضي، نجوم، فلسفه و طب، و چگونگي انتقال هر يك از آنها خود حكايت‌هاي مفصلي دارد، اما انتقال دانش طب هندي از طريق مكتب جندي شاپور، يكي از دست‌آوردهاي اين مكتب براي جهان اسلام و دانش پزشكي اسلامي بود و باعث رشد و رواج صورت‌هاي مختلف دانش پزشكي هنديان، نظير طب گياهي، طب سوزني و طب روحي در ميان مسلمانان شد، لذا ايران از كانون‌هاي مهم‌ انتقال دانش طب هندي به جهان اسلام به شمار مي‌آيد. ايران زمين از دورة كهن، پيوند عميقي به لحاظ نژادي، تاريخي و سياسي با سرزمين هندوستان داشته و هر دو حوزة تمدني ايراني و هندي، تأثيراتي متقابل و پايدار بر فرهنگ يك‌ديگر گذاشته‌اند، هم زمان با تأسيس مكتب علمي جندي‌شاپور در جنوب ايران و از زمان خسروانوشيروان، حوزة جندي شاپور شاهد حضور جدي دانشمندان هندي بود و شاخه‌هايي از علوم هندي، از جمله نجوم و طب هندي سخت مورد توجه پادشاهان و دانشمندان ايراني واقع شد. خسرو انوشيروان به سبب علاقه‌اش به طب و داستان‌هاي حكيمانه هنديان، جمعي از دانشمندان ايراني را به سرپرستي برزويه طبيب به هندوستان فرستاد تا شيوه‌هاي درماني، به ويژه طب گياهي و سوزني آنان را مطالعه و بررسي كنند. در نتيجه اين سفر، جمعي از دانشمندان و طبيبان هندي راهي ايران شدند و برخي از آثار علمي آن ديار نيز به ايران آورده شد. آن علما در حوزة علمي جندي شاپور مشغول فعاليت علمي شدند و باعث رونق طب هندي و شيوه‌هاي درماني آن، در جندي شاپور شدند. اين نسل از اطباي هندي تا فتح ايران به دست مسلمانان، هم چنان در آن مركز باقي ماندند. و پس از آن كه مسلمانان از دست‌آوردهاي علمي مكتب جندي شاپور بهره‌مند شدند، طب هندي و اطباي آن نيز همپاي طب ايراني و يوناني، مورد توجه خلفاي مسلمان قرار گرفت. از زمان هارون الرشيد شيوه‌هاي طب هندي كه در مكتب جندي شاپور رايج بود، به دربار خلفاي عباسي راه يافت؛ بدين سبب، جندي شاپور واسطة العقد انتقال طب هندي به عالم اسلامي گرديد و پزشكان متعدد هندي، مشاوران بزرگ پزشكي خلفاي عباسي شدند. خاندان‌هاي بزرگي، مانند برمكيان، از دانشمندان طبيب هندي حمايت مي‌كردند و شيوه‌هاي درماني آنها را مي‌ستودند؛ از اين رو، آثار زيادي از طب هندي از زبان‌هاي سانسكريت و پهلوي ساساني، به عربي ترجمه شد و بدين ترتيب، دانش طب، به واسطة مكتب جندي شاپور، سهم مهمي در شكوفايي علم پزشكي عالم اسلامي ايفا كرد.

پي‌نوشت‌ها
1. محمود نجم‌آبادي، تاريخ طب در ايران، (تهران، نشر دانشگاه تهران، 1371) ج 1، ص35ـ36.
2. ابن ابي اُصيبعه، عيون الأنساء في طبقات الاطبا، ضبطه و صححه، و وضع فهارسه محمد باسل السود، (بيروت، منشورات محمد علي بيضون، دارالكتب العلميه، 1419/ 1998) ص23ـ24.
3. نجم‌آبادي، پيشين، ص 37.
4. همان، ص 43.
5. ابن ابي اُصيبعه، پيشين، ص 23 ـ 24.
6. جورج سارتن، تاريخ علم، ترجمة احمد آرام (تهران، شركت سهامي انتشار، 1357ش) ص339.
7. در اين زمينه نگاه كنيد به: نجم آبادي، پيشين، ص 86 ـ 378.
8. جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلامي، ترجمه علي جواهر كلام (تهران، اميركبير، 1372) ص549.
9. نجم آبادي، پيشين، ص 112.
10. ادوارد براون، تاريخ طب اسلامي، ترجمة مسعود رجب نيا، (تهران، علمي و فرهنگي، 1371 ش) ص 54.
11. محمد محمدي ملايري، فرهنگ ايران پيش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامي و ادبيات عربي (تهران، انتشارات طوس، 1374) ص 243 ـ 244.
12. حكيم ابوالقاسم فردوسي طوسي، شاهنامه، تصحيح ژول مل، چاپ چهارم (تهران، انتشارات سخن، 1371) ج 6، ص 1897 ـ 1926 و 1927 ـ 1933.
13.، نجم‌آبادي، پيشين، ص 375 ـ 377.
14. بهله هندي، يكي از نزديكان هارون الرشيد را از طريق كاربرد اين روش معالجه كرد و حيرت همگان را برانگيخت، در اين باره رجوع كنيد به: جمال الدين ابوالحسن القفطي، تاريخ الحكما، به كوشش بهمن دارايي (تهران، نشر دانشگاه تهران، 1371) ص 299 ـ 300؛ ابن ابي اُصيبعه، پيشين، ص 437 ـ 439.
15. عبدالله بن مقفع، آثار ابن المقفع، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1409)، ص 33 ـ 42؛ و نيز محمدي ملايري، پيشين، ص 243 ـ 244.
16. القفطي، پيشين، ص 182 ـ 184؛ نجم آبادي، پيشين، ص 403 ـ 404.
17. القفطي، پيشين، ص 484 ـ 485.
18. براون، پيشين، ص 43 ـ 44؛ و نيز نگاه كنيد به حكايت حارث بن كلده و نضربن حارث در قفطي، پيشين، ص 222 ـ 224.
19. همان، ص 224.
20. براون، پيشين، ص 45.
21. نجم‌آبادي، پيشين، ص 35.
22. در اين باره نگاه كنيد به: ذبيح‌الله صفا، تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي تا قرن چهارم (تهران، نشر دانشگاه تهران، 1369) ص 120 ـ 121.
23. زيدان، پيشين، ص 549.
24. همان، ص 606 ـ 607.
25. در اين خصوص نگاه كنيد به: عبدالحسين زرين كوب، كارنامة اسلام (تهران، اميركبير، 1369 ش) ص 60 ـ 64.
26. ابن ابي اُصيبعه، پيشين، ص 437.
27. زيدان، پيشين، ص 608.
28. ابن ابي اصيبعه، پيشين، ص 437.
29. همان، ص 436.
30. همان، ص 435.
31. همان.
32. در اين زمينه بنگريد: به القفطي، پيشين، ص 403؛ ابن ابي اُصيبعه، پيشين، ص437ـ439.
33. القفطي، پيشين، ص 19 ـ 303.
34. ابوالفرج (ابن عبري)، تاريخ مختصر الدول، ترجمة دكتر محمد علي تاج‌پور و دكتر حشمت‌الله رياضي (تهران، اطلاعات، 1364 ش) ص 194 ـ 195.
35. ابن نديم، الفهرست، اعتني بها و علق عليها الشيخ ابراهيم رمضان (بيروت، دارالمعرفة، 1417 ق / 1997م) ص 304.
36. همان، ص 304؛ صفا، پيشين، ص 89.
37. احمد عيسي بيگ، تاريخ بيمارستا‌ن‌ها در اسلام، ترجمة دكتر نورالله كسايي (تهران، علمي و فرهنگي، 1377) ص 111؛ ابن نديم، پيشين، ص 304.
38. ابن ابي اُصيبعه، پيشين، ص 435؛ زيدان، پيشين، ص 576؛ زين‌العابدين قرباني، تاريخ و فرهنگ اسلامي، (قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1365) ص 282 ـ 283.
39. دربارة تلفيق مكتب‌هاي طبي در علم پزشكي اسلامي نگاه كنيد به: زرين كوب، پيشين، ص 52 ـ 59.
40. دربارة طب هندي و آثار آن در تمدن اسلامي، نگاه كنيد به: ابن ابي اُصيبعه، پيشين، ص 434 تا 450؛ ابن نديم، پيشين، ص 364؛ جرجي زيدان، پيشين، ص 576 ـ 577.
41. دربارة فهرست آثار هندي، نگاه كنيد به: ابن نديم، پيشين، ص 364.

منابع
ـ ابن ابي اُصيبعه، عيون الانساء في طبقات الاطباء، ضبطه و صححه و وضع فهارسه محمد باسل السود (بيروت، دارالكتب العلميه، 1419 / 1988 م).
ـ ابن مقفع، عبدالله، آثار ابن المقفع (بيروت، دارالكتب العلميه، 1409).
ـ ابن نديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، اعتني بها و علق عليها الشيخ ابراهيم رمضان (بيروت، دارالمعرفه، 1417 ق / 1997 م).
ـ ابوالفرج (ابن عبري)، تاريخ مختصر دول، ترجمه دكتر محمد علي تاج‌پور و دكتر حشمت‌الله رياضي، (تهران، اطلاعات، 1364).
ـ براون، ادوارد، تاريخ طب اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، (تهران، اميركبير، 1372).
ـ زرين كوب، عبدالحسين، كارنامة اسلام (تهران، امير كبير، 1369).
ـ زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلامي، ترجمه علي جواهر كلام (تهران، امير كبير، 1372).
ـ سارتن، جورج، تاريخ علم، ترجمه احمد آرام (تهران، شركت سهامي انتشار، 1357ش).
ـ صفا، ذبيح‌الله، تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي تا قرن چهارم (تهران، نشر دانشگاه تهران، 1369).
ـ عيسي بيگ، احمد، تاريخ بيمارستان‌ها در اسلام، ترجمه دكتر نورالله كسايي، (تهران، علمي و فرهنگي، 1371).
ـ فردوسي، حكيم ابوالقاسم، شاهنامه، تصحيح ژول مل، چاپ چهارم، (تهران، انتشارات سخن 1371).
ـ قرباني، زين‌العابدين، تاريخ و فرهنگ اسلامي (قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1365).
ـ القفطي، جمال‌الدين ابوالحسن، تاريخ الحكما، به كوشش بهمن دارابي (تهران، نشر دانشگاه تهران، 1371).
ـ محمدي ملايري، محمد، فرهنگ ايران پيش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامي و ادبيات عربي، (تهران، طوس، 1374).
ـ نجم آبادي، محمود، تاريخ طب در ايران (تهران، نشر دانشگاه تهران، 1371).

دوشنبه 30 آبان 1390 - 4:02:11 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


یا مهدی


زبانهای برنامه نویسی


لغات زبان تخصصی رشته ی کامپیوتر


لغات زبان تخصصی رشته ی کامپیوتر


اس ام اس شب یلدا 2


اس ام اس هاس شب یلدا


شعر های شب یلدا


شب یلدا


شب یلدا


مجموعه جوک های بالای 18 سال (جوک خنده دار)


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

67297 بازدید

6 بازدید امروز

24 بازدید دیروز

48 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements